تحریمهای اقتصادی؛ جنگی سرد علیه کودکان
فرهاد مرادی
۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۳ مه ۲۰۱۳

روزنامهی نیویورک تایمز در دسامبر ۱۹۹۵ از احتمال مرگ پانصد و هفتاد هزار کودک عراقی، به علت تحریمهای اقتصادی علیه این کشور، صحبت میکرد؛ یونیسف چهار سال بعد تعداد کودکان عراقی قربانی تحریمها را پانصد هزار نفر اعلام کرد. پیش از اعمال تحریمهای سازمان ملل علیه عراق ۹۷ درصد از جمعیت شهرنشین و ۷۹ درصد از جمعیت روستایی این کشور از خدمات نظام بهداشت و درمان بهره میبردند که نشان میدهد پیش از اعمال تحریمها، عراق کشوری ثروتمند به حساب میآمد و از نظام سلامت پیشرفتهای برخوردار بود. در حد فاصل سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۹ ، نرخ مرگ و میر کودکان زیر پنج سال عراقی در ازای هر هزار تولد چهل و هفت مورد گزارش شده که همین نرخ در سالهای ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ در ازای هر هزار تولد ۱۰۸ مورد بوده است.
دکتر «ماری اسمیت فرز» – محقق دانشگاه هاروارد – در نیمهی دههی نود میلادی طی یک پروژهی تحقیقاتی دوهزار و صد و بیست نفر از کودکان زیر ده سال عراقی را در ۲۵ محلهی بغداد مورد مطالعه قرار داد و به این نتیجه رسید که ۲۸ درصد از این کودکان با تأخیر رشدی مواجهه هستند. وی همچنین اعلام کرده بود که این آمار در سال ۱۹۹۱ دوازده درصد بوده است.
از سوی دیگر فشارهای ناشی از تحریمهای بین المللی علیه عراق نظام آموزشی این کشور را به نابودی کشید. سخنگوی سازمان Save The Children در ابتدای سال ۲۰۰۰ میلادی گفته بود :«اینکه ما بعد از گذشت ده سال از اعمال تحریمها علیه عراق دربارهی غذا و دارو صحبت میکنیم به این معناست که نیازهای آموزشی و اجتماعی کودکان را فراموش کردهایم!» بنابر گزارش خبرگزاری «سی.ان.ان» پیش از تحریمها، و تا پیش از سال ۱۹۹۰، سالانه دو میلیارد دلار از بودجهی دولت عراق به آموزش و پرورش این کشور تخصیص داده میشد، اما این رقم در پایان قرن بیستم به بیست میلیون دلار کاهش پیدا کرد. این کاهش چشمگیر بودجهی آموزش و پرورش، زمینهی خروج بیست درصد از دانش آموزان مقاطع ابتدایی و راهنمایی عراق را نیز فراهم آورد.
با وجود تمام مشکلاتی که اعمال تحریمهای بین المللی برای کودکان عراقی به وجود آورد – که تنها به بخشهای کوچکی از آنها اشاره شد – زمانی که مجری برنامهی شصت دقیقه از «مادلین آلبرایت» – وزیر امور خارجهی وقت دولت آمریکا – پرسید که آیا اعمال تحریمها علیه عراق ارزش این را داشت که پانصد هزار کودک عراقی جان خودشان را از دست بدهند؟ او در پاسخ گفت :«من فکر میکنم این یک انتخاب بسیار دشوار است، با اینحال این اقدامات ارزشش را داشت!»، از همین رو نباید چندان تعجب کرد که دو دهه بعد «برد شرمان» – سیاستمدار دموکرات آمریکایی – در ارتباط با فجایعی که تحریمهای بین المللی علیه ایران میتواند به همراه داشته باشد میگوید:«منتقدان تحریمها استدلال میکنند که این اقدام به مردم ایران آسیب خواهد زد؛ ولی بدون تعارف، ما به اعمال تحریمها علیه ایران نیاز داریم.»
تحریمهای بین المللی را باید به عنوان مدلی از جنگ در نظر گرفت. جنگی سرد و فرسایشی که به طور نسبی همان تأثیرات مخرب را بر جامعه به جا خواهد گذاشت. آنچه طی یک دهه بر سر عراق آمد میتواند در درک ابعاد فاجعهای که روز به روز در ایران در حال کاملتر شدن است کمک کند؛ آمار کودکان کشته شده در طی این یک دهه اعمال تحریم جامعهی بین المللی علیه عراق از تعداد کشته شدگان بمب باران اتمی هیروشیما بیشتر بود.
ایران هم در شرایط فعلی در حال تجربه کردن بخشهایی از تجارب عراق در اواخر قرن بیستم است. از زاویهی دیگر، و با توجه به تأثیرات گستردهی تحریمها، میتوان این نتیجه را نیز به دست آورد که کودکان ایران، با جمعیتی معادل یک سوم کل جمعیت کشور، به طور مستقیم و غیر مستقیم با مشکلات ناشی از اعمال تحریمهای بین المللی مواجه خواهند بود.
تأثیرات تحریمها بر رشد جسمی کودکان در ایران
رشد ایده آل کودک تحت حمایت نهادهای اجتماعی چون خانواده، آموزش و پرورش و نظام سلامت رخ میدهد و هر عاملی که سد راه این فرایند باشد به نوعی کودک را در وضعیت دشوار قرار میدهد. بنابراین میتوان ادعا کرد که از یک سو تأثیرات ناشی از تحریمهای اقتصادی اعمال شده علیه ایران و از سوی دیگر استقبال دستگاه سیاسی ایران از این تحریمها وضعیت دشوار کودکان ایرانی را دشوارتر کرده است. وضعیتی که رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی کودک را به مخاطره میاندازد.
گرانتر شدن زندگی مردم ایران از جمله مهمترین و آشکارترین ابعاد تحریمهای اقتصادی است. حسین – از مغازه داران ساکن تهران – در ارتباط با رشد جهشوار قیمت مواد غذایی به خبرنگار خبرگزاری رویترز میگوید:« چند روز قبل خانم مسنی به مغازه آمد تا دوازده عدد تخم مرغ بخرد، اما وقتی قیمت تخم مرغها را به او گفتم، وی تصمیم گرفت تا پنج عدد از آنها را بردارد. من واقعاً احساس بدی داشتم او پیر و تنها بود!»
از همین رو باید به این مهم توجه داشت که گرانتر شدن قیمت مواد غذایی در ایران باعث کوچکتر شدن سفرهی بخشهایی از خانوادههای ایرانی شده است. عدم تناسب رشد جهش وار قیمت گوشت و لبینات و میوه با درآمد بخشهای قابل توجهی از خانوادهها باعث میشود تا آنها به منظور مدیریت این وضعیت بسیاری از کالاهای اساسی را از سبد خرید خود حذف کنند و در چنین شرایطی نیز رشد جسمی کودکان این خانوادهها – که به ویتامینها، پروتئینها و مواد معدنی نیاز دارند – در معرض خطراتی جدی قرار میگیرد.
بهمن ماه سال گذشته مرکز مطالعاتی «ودرو ویلسون» در آمریکا اعلام کرد که مهمترین عامل کمبود دارو در ایران تحریمهای بین المللی بوده است. چند ماه پیش از این اظهار نظر، و در آبان ماه سال گذشته، نوجوان دزفولی پانزده ساله و مبتلا به هموفیلی به علت کمبود دارو جان خود را از دست داد. احمد قویدل – مدیر عامل کانون هموفیلی ایران – در این رابطه گفته بود:«هم اکنون ذخایر دارویی بیماران هموفیلی رو به پایان است و یا در بسیاری از موارد نیز پایان یافته است.» شانزدهم اردیبهشت امسال نیز «علیرضا زالی» – رییس سازمان نظام پزشکی کشور – از رشد سی درصدی تعرفههای پرشکی خبرداد. همچنین حسینعلی شهریاری – رییس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس – مدعی است که هم اکنون در بیمارستانها سهم پرداختی مردم نزدیک به هفتاد درصد است؛ یعنی بیمههای خدمات درمانی حالتی تشریفاتی دارند.
با توجه به موارد مطرح شده کودکانی که در وضعیتهای دشواری قرار دارند و خانوادههایشان نه توان تأمین مناسب خورد و خوراک آنها را داشته و نه توان تأمین هزینههای بهداشتی و درمانی آنها را، به طور قطع با تهدیدهای فیزیکی مهلکی رو به رو هستند. در این میان کودکان طبقات محروم جامعه بیش از هر گروهی در معرض تهدید قرار دارند و میتوان ادعا کرد که تحریمها عملاً کودکان این طبقات را هدف قرار داده است.
افزایش میزان خشونتهای خانگی
فقیرتر شدن جامعهی ایران زمینه را برای مکثی کوتاه بر شکل رابطهی خانواده با فرزندانش فراهم میآورد. در تحلیل رابطهی خانوادههای ایرانی با کودکانشان باید اعتراف کرد که در شرایط فعلی رابطهی کودک با خانواده به شدت مخدوش است. خانوادهای که کمرش زیر بار فشارهای اقتصادی خم شده و توان تأمین نیازهای کودکش را ندارد، در حقیقت از نظر کودک دیگر اعتباری هم ندارد و به همان میزان اقتدار پدر و مادر دود میشود و به هوا میرود. در شرایطی که نهادهای دولتی کودکان را نه به عنوان شهروندان جامعه، بلکه به عنوان زائدههای خانواده در نظر میگیرند و به همین خاطر نیز هیچ مسئولیتی در برابر کودکان نمیپذیرند، مسئولیت تربیت و حمایت از کودکان به کلی به گردن خانواده افتاده و پدر و مادر فقیر، غیر مقتدر و تنها توان ایفای نقشهای تربیتی و حمایتی خود را نخواهند داشت.
در چنین وضعیتی خانواده به ناچار همزمان برای حفظ اقتدار خود و انجام مسئولیتهای تربیتی و حمایتیاش، به الگوهای تربیتی خشنتری پناه میبرد و همین امر زمینهی تشدید خشونتهای خانگی را به وجود میآورد. بسیاری از فعالان حقوق کودک پیش از این در تحلیل پروندههای مربوط به کودک آزاری، بر این موضوع انگشت گذاشته بودند، اما تفاوت شرایط فعلی در اینجاست که تا پیش از تشدید تحریمهای بین المللی علیه ایران خشونتهای خانگی عموماً در میان خانوادههای فقیر قابل مشاهده بود، ولی با هر چه فقیرتر شدن طبقهی متوسط ایران این فرضیه نیز تقویت میشود که از آیا من بعد باید انتظار افزایش میزان کمیت و کیفیت خشونتهای خانگی در میان خانوادههای این طبقهی اجتماعی را داشت؟
از بین رفتن چسب اجتماعی آموزش و پرورش
رابطهی بخشهای زیادی از کودکان ایران با نهاد مدرسه نیز به شدت مخدوش است. محرومیت بیش از چهار میلیون کودک از تحصیل اگرچه دلایلی ساختاری به غیر از اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران دارد، اما مواردی چون کاهش ۱۰ درصدی بخشی از بودجهی آموزش و پرورش که سرانهی آموزشی را هم شامل میشود و به قول دفتر مطالعات اجتماعی مرکز پژوهشهای مجلس «حیات مدارس دولتی وابسته به آن است»، از جمله پارامترهایی به حساب میآید که میتوان با توجه به آنها تأثیرات سوء تحریمها را بر نظام آموزشی کشور اندازه گیری کرد.
این دست اقدامات رابطهی ملتهب کودکان با مدرسه را ملتهبتر میکند. جدای از عدد معنا دار کودکان بازمانده از تحصیل، در اینجا باید این سؤال مهم را نیز مطرح کرد که چند درصد از کودکانی که همچنان در چرخهی تحصیل حضور دارند، از یک کیفیت آموزشی مناسب برخوردار هستند؟ دو دهه خصوصی سازی آموزش و پرورش و به تبع آن هر چه رقابتیتر شدن برخورداری از حق تحصیل از یک سو و اقداماتی چون کاهش بودجههای مربوط به مدارس دولتی از سویی دیگر به واقع توانسته تا آموزش و پرورش با کیفیت را به امتیازی در دست عدهای اندک تبدیل نماید. به عبارت دیگر میتوان گفت در حال حاضر آموزش و پرورش نمیتواند به عنوان یک چسب اجتماعی عمل کرده و به همین علت کودکان به دست تند بادهای حادثه سپرده میشوند؛ یکی از مهمترین دلایل رشد آسیبهای اجتماعی در ایران از همین زاویه قابل فهم است.
در بررسی رشد آسیبهای اجتماعی میتوان به حضور کودکان در خیابان اشاره کرد. در نگاه اول باید بخشی از حضور کودکان در خیابان را تحت عنوان فعالیتهای اقتصادی کودکان در خیابان تحلیل کرد. در کنار این حقیقت باید بر این نکته نیز پافشاری کرد که گروههای زیادی از کودکان زندگی کردن در خیابان و یا وقت گذرانی در آن را به عنوان نوعی از سبک زندگی پذیرفتهاند. این گروه از کودکان سبک زندگی غیر رسمی در خیابان را در مقابل سبک زندگی رسمی ولی در عین حال کسل کننده و ناکارآمد خانه و مدرسه قرار میدهند؛ زیرا در خیابان آزادی عمل و فرصتهای بیشتری برای تجربه کردن در اختیار دارند و خبری از محدودیتها و سرکوبهای خانه و مدرسه، که عموماً یک نوجوان را به تنگ میآورد، نیست.
با این حال ناگفته پیداست که خیابان ملغمهی هولناکی از خشونت و انحراف است؛ بدون اغراق از خرده جنایتکارهای شهری تا پلیس در خیابانها دست به تولید و بازتولید خشونت میزنند. اخبار مربوط به قتل، دزدی و دیگر جرایمی که خرده جنایتکارهای شهری مرتکب میشوند از یک سو و جو پلیسی حاکم بر خیابانها میتواند مؤید ادعای فوق باشد؛ فروردین امسال نوجوانی پانزده ساله در اهواز با شلیک مأموران نیروی انتظامی به قتل رسید.
امنیتیتر شدن فضای جامعه
دستگاه سیاسی ایران با تولید مفاهیمی چون «جهاد اقتصادی» بر لزوم تحمل پیامدهای سوء تحریمهای اقتصادی از جانب مردم پافشاری میکند. سید علی خامنهای در آخرین اظهارات خود توجه به سیاستهای اقتصاد مقاومتی را از جمله ویژگیهای رییس جمهور مطلوب آینده برشمرد. با این وجود آنچه از شواهد امر بر میآید، آن است که بخش قابل توجهی از گروهها، خرده فرهنگها و طبقات اجتماعی در ایران با سیاستهای استقبالی دستگاه سیاسی از تحریمها موافقت ندارند. همین عدم موافقت بخشهای مختلف جامعه، سبب شده تا حکومت فضای امنیتی حاکم را تشدید نماید.
حضور همیشگی پلیس در خیابانها به بهانههایی چون گشت ارشاد، ارتقای امنیت اجتماعی و برخورد با اراذل و اوباش چهرهی شهرها را به شدت پلیسی و عبوس کرده و خواه ناخواه کودکان نیز طرف حساب پلیس ایران خواهند بود. به عنوان مثال باید این سؤال را پرسید که چند درصد از کسانی که به بهانهی پوشش نامناسب توسط گشتهای ارشاد در خیابانها دستگیر شده و به پایگاههای پلیس منتقل میشوند را نوجوانان تشکیل میدهند؟ یا با توجه به سابقهی به شدت خشن نیروهای پلیس، در پایگاههای نیروی انتظامی چه برخوردی با این کودکان میشود؟ و به طور کلی پشت درهای بستهی بازداشتگاههای پلیس چه تهدیداتی انتظار نوجوانان را میکشد؟
دستگیری فعالان حقوق کودک و فشار بر نهادهای مستقل مدافع کودکان روی دیگر سکهی تشدید فضای امنیتی جامعه به شمار میرود که به نوعی منافع عالیهی کودکان ایران را تهدید میکند. در واقع با هرچه بستهتر شدن فضای تنفس اجتماعی مجال طرح مسائل مربوط به کودکان کمتر شده و در عمل مطالبات و مسائل مربوط به بیش از سی درصد از جمعیت کشور به سایه میرود. در بررسی حقوق کودکان همواره باید این نکته را به یاد داشت که حقوق کودکان امری تاریخی است و به این معنا بخشی لاینفک ازحقوق آیندگان به حساب میآید. بنابراین هرگونه خللی در این مسیر، چشماندازهای امیدوار کنندهی آینده را مخدوش خواهد کرد.