طبقه، جنگ و بنیادگرایی؛
تشدید نابرابری جنسیتی در خاورمیانه
فرهاد مرادی
۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۳۰ مه ۲۰۱۳
در گفتمان غالب بر عصر حاضر، بررسی وضعیت نقض حقوق بشر عموماً در بررسی وضعیت قربانیان غیر سیاسیای خلاصه میشود که تنها آرزوی داشتن یک زندگی امن و عاری از خشونت را دارند. شاهد این مهم تولید انبوه گزارشاتی است که از وضعیت قربانیان خشونتها در رسانههای جمعی منتشر میشود. این گزارشها معمولاً به مصائب فردی قربانیان میپردازد و به شکل معناداری از پرداختن به گرایش سیاسی آنها اجتناب میکند. به عنوان مثال غزال – دختر هجده سالهی سوری و پناهجو – بعد از آنکه سرگذشت ازدواج ناموفقش را با مرد پنجاه سالهی متمولی از عربستان سعودی شرح میدهد به خبرنگار بی بی سی میگوید:«امیدوارم در آینده با پسری سوری و هم سن و سال خودم ازدواج کنم.»؛ بسیار احتمال دارد که جهت گیری سیاسی غزال، به عنوان دختری فقیر و آموزش ندیده، آن هم در سرزمین جنگ زده و خشنی چون سوریه به نیروهای مرتجع این کشور نزدیک باشد. از این رو اگر قربانی مذکور در میدان سیاست جانب نیروهایی را بگیرد که برای مناسبات جهانی و منطقهای تهدید محسوب شود به سرعت در زمرهی تروریستها، ستیزه جویان و در یک کلام شر مطلق قرار خواهد گرفت و پروندهاش مختومه اعلام خواهد شد. در چنین وضعیتی میتوان ادعا کرد حوزههای مختلف گفتمان حقوق بشر، اعم از حقوق فردی و سیاسی، قابل تفکیک از حقوق اقتصادی و اجتماعی نیستند، همچنان که نمیتوان تبعات محرومیت از حقوق اقتصادی و اجتماعی را در انتخابهای فردی و سیاسی افراد نادیده گرفت.
پرداختن به مسئلهی زنان و نابرابریهای جنسیتی نیز از همین زاویه معنا مییابد. آنچه در جامعهی ایران تحت عنوان تبعیضهای جنسیتی عنوان میشود، در واقع تبعیضهایی است که علیه زنان طبقات متوسط و متوسط به بالای جامعهی ایران اعمال شده و غیرصادقانه به عنوان اولویت مطالبات زنان ایران مطرح میشود. در حالی که با مداقهی بیشتر و درنظر گرفتن مطالبات زنان طبقات محروم میتوان آشکارا اولویتهای مطالبات زنان را تغییر داد.
به عنوان مثال چندی پیش «دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاههای ایران» کمپینی فیس بوکی را با عنوان «نه به حجاب اجباری» سازماندهی کردند و تعدادی از چهرههای مطرح رسانهای را واداشتند تا شعار «حجاب اختیاری حق زن ایرانی» را بر زبان آورند. جدای از آنکه این دست از فعالیتهای مجازی به معنای تحمیل نوعی از سانتی مانتالیزم مورد علاقهی طبقهی متوسط بر جنبشهای اجتماعی است، باید این سؤال را نیز مطرح کرد که مخالفت با حجاب اجباری، مطالبهی زنان کدام طبقهی اجتماعی است؟ آیا مخالفت با حجاب اجباری میتواند اولویتهای زنان طبقات محرومی باشد که نه سرمایهی مالی دارند، نه از حقوق آموزشی مناسب بهرهمند هستند و نه اساساً تحت حمایتهای نهادهای اجتماعی قرار میگیرند؟ آیا مخالفت با حجاب اجباری از سوی «دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاههای ایران» به این علت صورت نگرفته که با پروژههای نئولیبرال آنها در میدان سیاست همخوانی و هماهنگی دارد؟ و از سوی دیگر حذف و بیتوجهی نسبت به مطالبات زنان طبقهی کارگر، تبعیضهای آموزشیای که به علت گران بودن آموزش علیه دختران طبقات محروم اعمال میشود و دیگر تبعیضهایی که رابطهی معناداری با پایگاه طبقاتی زنان دارد، به خاطر احتمال تقویت پروژههای سیاسی گروههای چپگرا نیست؟
آنچه تحت عنوان حقوق بشر جهان شمول و غیر سیاسی مطرح میشود، در عین حال که در مقایسه با معیارهای بسیاری از نیروهای مرتجع جنبههایی مترقی دارد ولی در حقیقت معیاری است که عملاً جنبههایی از نقض حقوق بشر را طرح میکند که با ساختارهای نظم حاکم بر مناسبات جهانی هماهنگی کامل داشته باشد.
فعالیتی مردانه به نام جنگ
اگر جنگ را فعالیتی عموماً مردانه در نظر بگیریم، یک وضعیت جنگی به طور قطع زمینههای حذف و یا کمرنگ شدن حضور اجتماعی زنان را فراهم میآورد. ییلماز گونی – کارگردان کرد ترکیه – در قسمتی از فیلم «راه» این نکته را به خوبی نشان میدهد. بخشی از فیلم درگیری میان کردهای مسلح ترکیه با نیروهای ارتش این کشور را به تصویر میکشد. در جریان یکی از این درگیریها برادر بزرگتر یکی از شخصیتهای اصلی فیلم کشته شده و ارتشیها برای شناسایی اجساد، جنازهی وی را به همراه گروهی از چریکها به روستا میآورند. زمانی که خانوادهی چریک کرد از مرگ او با خبر میشوند، برادر کوچکتر زن برادرش را به عقد خود در میآورد و دلیل این کار را اجرای «سنت» میخواند. در حقیقت مسئلهی اصلی در اینجا حضور جنگ و ناامنی اجتماعی است که توانایی تشدید و بازتولید سنتها را دارد و در جوامعی که همچنان مبانی مردسالارانه بر آنها حاکم است، سنت چیزی نیست جز بازتولید تبعیضهای جنسیتی علیه زنان!
این مهم در دنیای واقعی هم قابل پیگیری است. ماجرای لغو سومین دور دوی ماراتن غزه به وضوح بیان کنندهی همین قانون است. به گفتهی “عدنان ابو حسنا”[۱] این ماراتن یک رویداد سالانه است تا همبستگی با مردم فلسطین را به نمایش بگذارد. با این وجود به علت روحیهی مردسالارانهی حاکم بر نوار غزه، به عنوان یک منطقهی درگیر با جنگ، حماس از حضور زنان در این مراسم جلوگیری کرد و برگزار کنندگان مراسم نیز تصمیم به لغو آن گرفتند.
بعد از حملهی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ بسیاری از خانوادههای عراقی جنگ زده به سوریه پناهنده شدند. در آن زمان بسیاری از زنان عراقی پناهنده در سوریه به علت فقر اقتصادی و نداشتن مهارتهای لازم برای ورود به بازار کار، جذب بازارهای فحشا در سوریه شدند. کمتر از یک دهه بعد از آن، زمانی که به علت بالا گرفتن شعلههای جنگ داخلی سوریه، بسیاری از خانوادههای سوری به ترکیه و دیگر کشورهای همسایه پناهنده شدند تا باز هم به خاطر فقر اقتصادی و نداشتن مهارتهای لازم، دختران و زنانشان به سرنوشت زنان مهمانان یک دههی پیش خود دچار شوند. «اندریو هارپر» – نمایندهی کمیساریای عالی پناهندگان در اردن – در رابطه با وضعیت پناهجویان سوری در اردن به خبرنگار بی بی سی میگوید:«ما منابع کافی در اختیار نداریم تا آن را به تمام افرادی که نیازمند هستند اختصاص دهیم. قریب به اتفاق پناهندگان زنان و کودکان هستند. تعداد زیادی از آنها پیش از این نیز شغل و حرفهای نداشتهاند، بنابراین برای زنده ماندن به تن فروشی رو میآورند.»
بنیادگرایی مذهبی
بنیادگرایان مذهبی در خاورمیانه با تمامی دستاوردهای تمدن غرب – چه سوسیال و چه لیبرال – سر ستیز دارند. وحوش طالبان و القاعده پیش از آنکه با هواپیمای مسافربری برجهای دو قلو را نشانه بگیرند، به جهاد علیه دولت مرد تحصیل کرده و کاردانی چون دکتر نجیب الله برخاستند و با توحش – به معنی دقیق کلمه – وی را به قتل رساندند. در همین رابطه، و از منظری دیگر، محمد قائد مینویسد :” (شبه) اروپاییهای روسیه آگاهانه تصمیم گرفتند مردم آسیای میانه را از قطار پیاده کنند. ترکمنستان و تاجیکستان اگر از شمول کمونیسم معاف نشده بودند امروز بسیار احتمال داشت که، با هدایت غرب و به کمک القاعده، در وضعی دشوارتر از چچن باشند.” امروزه که آتش بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه دامان لیبرال دموکراسی را هم گرفته، تقریباً شکی نیست که در جهان بینی بنیادگرایان، ستیز با کلیت تمدن غرب از اولویتها به حساب میآید. مخلص کلام آنکه بنیادگرایان با هر آنچه که به نوعی بویی از دستاوردهای تمدن غرب برده باشد، مقابله میکنند.
اکتبر سال گذشته آدم کشهای طالبان به دختری چهارده ساله به نام “ملالی یوسف زی” حمله کرده و به سر او تیراندازی کردند. ملالی که از اعضای کمپین تحصیل دختران است، از این سوقصد جان سالم به در برد. اگر چه جایگاه فردی ملالی یوسف زی در انتخاب او برای این ترور نقش داشته، با این حال نباید این ترور را تنها تسویه حساب طالبان با چهرهای مطرح در نظر گرفت، چرا که از جمله اقدامات مکرر طالبان در پاکستان مسموم کردن منابع آب آشامیدنی مدارس دخترانهی این کشور است. چنین اقداماتی را میبایست از زاویهی تضاد بنیادگرایان طالبان با کلیت تمدن غرب تحلیل کرد؛ در مورد اخیر، هم ساختار نوین آموزشی و هم حق تحصیل دختران از دستاوردهای تمدن غرب به شمار میرود.
دفتر کودکی
[۱] مشاور امور رسانهای UNRW