گفتگو با یک فعال حوزه کودک
حق کودکان در ایران
امید نیکخواه
۱۶ خرداد ۱۳۹۲ - ۶ ژوئن ۲۰۱۳

در طی دو دههی گذشته در ایران ، و بعد از پیوستن جمهوری اسلامی به کنوانسیون جهانی حقوق کودک، تلاشهای مردمی و ارزشمندی به منظور احقاق حقوق کودکان شکل گرفته است. شاید تأسیس سازمانهای غیر دولتی و غیر انتفاعی در این حوزه عینیترین و مهمترین بخش این تلاشها باشد که به حق نیز تأثیراتی انکار نشدنی در زندگی کودکان در ایران داشتهاند. با این حال حقوق کودکان در ایران هنوز بسیار جوان است و راهی دراز در پیش دارد. انتخاب مسیر درست و داشتن درکی صحیح از مسئلهی حقوق کودکان نیازمند نقد مستمر و پیگیرانهی شرایط موجود است. از این رو در این شمارهی دفتر کودکی گفتگویی کوتاه با یکی از فعالان حقوق کودک ساکن تهران داشتیم و در ارتباط با تاریخچهی حقوق کودک، وضعیت کودکان در ایران و همچنین نگاههای متفاوت فرهنگهای ساکن در این محدودهی جغرافیایی سؤالهایی را مطرح کردهایم. لازم به ذکر است که به علت شرایط نامناسب و بستهی سیاسی داخل کشور صلاح دیدیم تا از ذکر نام این فعال حقوق کودک خودداری نماییم، امید است که این موضوع تأثیری بر نوع مواجههی مخاطب با این گفتگو نداشته باشد.
کودکی یکی از دغدغههای جوامع جدید است که باعث شده تا این جوامع توجه ویژهای نسبت به این دوران داشته باشند، این دغدغه – با لحاظ تاریخی – از چه مقطعی شروع شده است؟
اولین تلاشهایی که در زمینهی حقوق کودکان در سطح بین المللی به وقوع پیوسته، تلاشهایی است که بعد از جنگ جهانی اول در اروپا شکل گرفت. آن هم به این دلیل که جنگ جهانی اول زندگی بسیاری از کودکان را به مخاطره انداخت؛ چه نوجوانانی که در این جنگ به عنوان سرباز حضور داشتند و چه کودکانی که در واقع به عنوان افراد غیر نظامی قربانی این جنگ شدند. در اینجا اگر بخواهم به نکتهای تاریخی در این زمینه اشاره کنم، باید به تاریخ تأسیس سازمان Save the Children – به عنوان یکی از بزرگترین نهادهای حامی حقوق کودکان – در سال ۱۹۱۹ اشاره کرد. نکتهی قابل توجه دیگری هم که وجود دارد این است که خود اعلامیهی جهانی حقوق کودک بعد از جنگ جهانی دوم دوباره در ده بند تصویب شد، ۱۹۴۵ صندوق کودکان ملل متحد تأسیس شد، ۱۹۵۹ اعلامیهی حقوق کودک مشتمل بر ده بند تصویب شد و در نهایت در سال ۱۹۸۹ کنوانسیون کنونی حقوق کودک در بیش از پنجاه بند به تأیید مجمع عمومی سازمان ملل رسید.
آیا پیش از این تلاشهای حقوقی افراد دیگری هم به حقوق کودک و یا به بیانی دیگر مسائل کودکان توجه نشان داده بودند؟
بله، در واقع پیش از این که این تلاشهای بین المللی آغاز شود و یا به یک معنا به سرانجامی برسد یا دانشها و علوم انسانی، به مفهوم جدید، در آکادمیها حقوق کودک را به عنوان یک موضوع جدی پیگیری کنند، در حوزههای مختلف توجه به مسائل کودکان دیده میشود. به عنوان مثال در حوزهی ادبیات آثار شاخص نویسندهای نظیر «چارلز دیکنز» دیده میشود و یا نویسندهی اندیشمند دیگری چون «مارک تواین»، که در آثارشان کودکان و مفهوم کودکی، موضوع محوری است و هر دوی این بزرگان در پایان قرن نوزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم کارشان را شروع کردند.
شما به عنوان یکی از فعالین حقوق کودک که چندین سال در این حوزه فعالیت داشتید، وضعیت کودکان در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
به لحاظ کمی یکی از عوامل تأثیرگذار و متفاوتی که در ایران وجود دارد این است که یک سوم جمعیت زیر هجده سال هستند، که این نسبت در بسیاری از کشورها زیر بیست درصد هست. اما به لحاظ کیفی پیچیدگیهای بسیاری وجود دارد که بر مبنای مؤلفههای متفاوت میتوان به بررسی وضعیت کودکان پرداخت. از مؤلفهی جنسیت، قومیت، سن، میزان تحصیلات، پایگاه اجتماعی و غیره. اما فارق از تحلیلهای خردی که میتوان از همهی این مؤلفهها داشت آن چیزی که میتواند به عنوان تضاد تعیین کننده و موضوعی تعیین کننده مد نظر قرار بگیرد، این است که تعریفی که از دوران کودکی در ایران ارائه میشود تعریفی رسمی است که توسط ساختار یکپارچهی حکومت ارائه میشود و اگر روی هر گونه مسئلهای که به کودکان مربوط میشود انگشت بگذاریم، یک طرف بحث همیشه همین فرهنگ رسمی قرار دارد. در اینجا میتوان به مثال مشخصی اشاره کرد؛ ایران کنوانسیون حقوق کودک را به صورت مشروط پذیرفته است. این حق شرط یک حق شرط کلی است، یعنی فرض بر این است که هر کدام از مفاد کنوانسیون که در تعارض با قوانین ایران – که بر مبنای شرع وضع شده – باشد، دولت ایران مسئولیتی در مقابل آن قبول نمیکند. از مادهی یک کنوانسیون – که کودک را هر فرد زیر هجده سال میداند – نقطهی اصلی اختلاف شروع میشود؛ قوانین ایران دختران بالای نه سال و پسران بالای پانزده سال را افرادی بالغ محسوب میکند که این تعریف در قوانین فقهی ریشه دارد. اما از طرف دیگر تعیین سن هجده سالگی برای نهایت سن کودکی مبناهایی علمی دارد که بر اساس روان شناسی رشد شکل گرفته که این علوم جدید در ایران چندان به رسمیت شناخته نمیشود.
بر همین مبنا هم میشود دربارهی مابقی موارد اختلاف هم بحث کرد. آزادی مذهب یا آزادی زبان از جملهی این موارد هستند. حداقل در شرایط فعلی فکر میکنم که حتی اگر مشکل فرهنگی هم وجود داشته باشد، محلی از اعزاب ندارد و حضور یک حکومت یکپارچه و توتالیتر که اجازهی طرح بحث را نمیدهد عمدهترین مسئله و مانع برای گفتگو دربارهی کودکی محسوب میشود.
تا اینجای بحث شما به نقش نهادهای رسمی و تأثیر این نهادها بر حقوق کودکان اشاره کردید، اما میخواستم که کمی هم به نگاه فرهنگهای موجود در ایران نسبت به مسئلهی کودکی بپردازید.
در این مورد اگر بخواهم خیلی انضمامی بحث بکنم، میتوان به طور مشخص به سه طرز تلقی متفاوت از کار کودک در ایران پرداخت. در شیوهی تولید روستایی – که مبتنی بر کشاورزی و یا دامداری است – طبیعتاً کودکان از دیر باز در کنار بزرگسالان کار میکردند، که محصول شیوهی تولید این جوامع بوده است. در خرده فرهنگ حوزه و بازار میشنوید که بارها و بارها زمانی که بحث کار کودکان در شهرها مطرح میشود، از این کودکان تحت عنوان نان آوران با غیرت، نان آوران کوچک، کودکان شرافتمند و ادبیاتی از این دست یاد میکنند که به نوعی توجیه کنندهی کار کودک هست اما در عین حال اقتصاد اخلاقیای که پشت این ادبیات قرار گرفته هیچ وقت به این سؤال پاسخ نمیدهد که خوب چه بلایی بر سر حق تحصیل این کودکان میآید؟ در کنار این طرز تلقی خرده فرهنگ دیگری هم وجود دارد که شهری است و علی الاصول تحصیل برایش یک ارزش محسوب میشود و تحصیل را حق کودک میداند و تحت هیچ شرایطی نمیتواند بپذیرد که یک کودک سر چهارراه کار کند، داخل کارگاهها کار کند و غیره آن هم زمانی که کودک حق دارد از رشد شایسته بهرهمند باشد، در مدرسه و در ساختار آموزش و پرورش نوین – به عنوان یکی از دستاوردهای جامعهی جدید – حاضر باشد. این به نوعی میتواند نشان بدهد که این تفاوت نگاهها از کجا تا به کجاست!