در تقاطع جنسیت، قومیت، و سن
هستی نارویی و قربانیان ستم مضاعف
جوانهها
۱۵ آذر ۱۴۰۱ - ۶دسامبر ۲۰۲۲

۲ آذر در خبرها خواندیم:
«هستی نارویی، متولد ۱۶ مهرماه ۱۳۹۴، روز جمعه ۸ مهرماه ۱۴۰۱ در اثر شلیک گاز اشکآور نیروهای نظامی در مصلی زاهدان از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و در اثر خفگی جان خود را از دست داد».
از ۸ مهر تا ۲ آذر، نزدیک به ۲ ماه طول کشید تا خبر این قتل حکومتی و هویت قربانی رسانهای شود.
در روزهای اول پس از جمعه خونین زاهدان، در بین صد قربانی که یک به یک هویتشان شناسایی میشد، نام هیچ زنی به چشم نمیخورد. نام اقبال نائبزهی، خدانور لجهای، جواد پوشه و دیگر کشتهشدگان قتلعام آن جمعه سیاه، از بزرگسال و کودک به زحمت از بین خبرهای دیگر راه باز میکرد و روزها طول کشید تا تک و توک عکسهای موجود از هر کدام از قربانیان راهی به رسانههای خبری جریان اصلی پیدا کنند. قتلعامی در آن ابعاد و کشتن ۱۰۰ نفر در یک روز، همچنان آنقدر که باید برای رسانههای مرکز در کانون توجه نبود؛ چرا که به صورت تاریخی، ستم دو چندانی که مردم بلوچستان متحمل میشوند به ندرت جایی در صدر اخبار داشته است.
اما در مورد «هستی نارویی» زمان شناسایی و رسانهای شدن حتی طولانیتر بود. هفتهها طول کشید تا نام او در بین کشتهشدگان آمد، بدون هیچ اطلاعاتی و عکسی. توییتهای فعالان منطقه و گزارشهای غیر رسمی از تنها زنی میگفتند که نامش در بین قربانیان جمعه سیاه دیده میشود. زنی که جز اسمش، اطلاعات دیگری از او در دست نیست و هیچ عکسی از او پیدا نشده است. بالاخره ۲ آذر، مجموعه خبری حالوش عکس هستی نارویی ۷ ساله را منتشر کرد.
هستی نارویی؛ کودک، دختربچه، بلوچ.
لایههای ستم تنها بر امتیازها و فرصتهای فرد در طول زندگی تاثیر نمیگذارند. حتی مرگ، و شیوه و سرعت خبررسانی آن هم تحتتأثیر این لایههاست. هستی نارویی نه فقط به عنوان یک کودک، نه فقط به عنوان یک دختر، و نه فقط به عنوان یک بلوچ، بلکه به عنوان یک کودکدختر بلوچ به حاشیه رانده شده، و از توجه رسانهای، پیگیری جمعی و دادخواهی نیز عقب افتاده است. تقاطع لایههای ستم بر مبنای سن، جنسیت و قومیت و جغرافیای هستی نارویی، وضعیت ویژهای از تجربه تبعیض و فرودستی را به وجود میآورد که بررسی آن تنها با عینک جنسیت یا قومیت یا سن، تصویر دقیقی به ما نمیدهد. درک تجربه زیستهی هستی ناروییها با تمرکز صرف بر مسائل «کودکان»، یا مسائل «زنان» و یا مسائل مردم «بلوچ» به تنهایی، تقلیل و سادهسازی روابط قدرت و چندگانگی تجربه ستم است.
نظریه «اینترسکشنالیتی» که به فارسی نظریه «تقاطع» یا «میانبرشی» ترجمه شده است، برای فهم نابرابری، بر تجربه زیسته افراد بر مبنای لایههای متقاطع ستم و رابطه قدرت میان این لایهها تمرکز میکند. این نظریه، برهمکنش عوامل نابرابری را در به وجود آمدن وضعیتهای ویژه موثر میداند و راه برونرفت از آن را هم در قدم اول، به رسمیت شناختن این تجربههای متفاوت میداند. تنها با در نظر گرفتن تمامی مبناهای نابرابری است که میتوانیم نقش گروههای فرادست در به حاشیه راندن تجربه زیسته این گروهها و بازتولید آن را -همراه با آنها- بشناسیم و بشناسانیم و برای حق خواهی و آزادی متحد شویم.