یادداشت

دیدگاه نوجوانان درباره حقوق کودک

منا خوری- كسابري و آشر بن آريه ./ ترجمه­ بهرام رحیمی
۲ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۳ مه ۲۰۱۳
حضور و مشارکت معنی‌دار کودکان در جامعه مدنی و در نتیجه بهروزی آنان، مستلزم درک آنان از حقوق خود به عنوان فرد در خانواده، اجتماع و جامعه است.

به رسمیت شناخته شدن حقوق کودک در سطح جهانی که در پیمان‌نامه سازمان ملل متحد در خصوص حقوق کودک و پذیرش جهانی آن بازتاب یافته است، مستلزم مطالعه‎ای کامل در خصوص درک کودکان از مفهوم «حقوق کودک» است. حضور و مشارکت معنی‌دار کودکان در جامعه مدنی و در نتیجه بهروزی آنان، مستلزم درک آنان از حقوق خود به عنوان فرد در خانواده، اجتماع و جامعه است. هم‌چنین مطالعه دیدگاه خود کودکان در خصوص حقوق کودک به چند دلیل اهمیت اساسی دارد: اول اینکه چنین درکی در برنامه‌‎های حمایتی از کودکان اهمیت بنیادین دارد؛ دوم، مطالعه چنین موضوعی به شناسایی وضعیت‌هایی که در آنها کودکان فکر می‎کنند حقوق‌شان عملاً غیرقابل اجرا هستند کمک می‌کند، و در نتیجه مداخله برای اصلاح این وضعیت‎ها را تسهیل می‌نماید؛ چهارم، مطالعه نظرات کودکان، احترام شخصی را به آنان انتقال می‌دهد؛ پنجم، چنین مطالعه‎ای می تواند تلاشهایی برای آموزش ارزشهای دموکراتیک به کودکان شکل دهد و ششم اینکه بزرگسالان اغلب در تشخیص موضوعاتی که بیشترین اهمیت را برای کودکان دارند فاقد مهارت کافی هستند.

ملتون از اولین محققینی بود که درک کودکان از حقوق خود را مورد بررسی قرار داد. او از کار پیاژه و کولبرگ در خصوص رشد اخلاقی استفاده کرد تا پیشرفت درک کودکان از حقوق‎شان را توضیح دهد. او مطالعه خود را بر روی نمونه‎هایی از کودکان بوستونیِ کلاس اول، سوم، پنجم و هفتم با خاستگاه طبقاتی ثرومند و کارگر انجام داد. ملتون با استفاده از پرسشنامه باز دریافت که شکل‌گیری ادراک کودکان از حقوق‌شان در سال‌های اولیه مدرسه ابتدایی آغاز می‌شود. هم‌چنین مطالعه او نشان داد که درک کودکان از حقوق در سه سطح یا مرحله پیشرفت می‎کند: در مرحله اول، کودکان کم‌سال (کلاس اول) حقوق را بر مبنای آنچه مراجع قدرت اجازه می‎دهند درک می‌کنند؛ در مرحله دوم، کودکان (کلاس سوم و بالاتر) حقوق را برمبنای انصاف و شایستگی درک می‌کنند و در مرحله سوم، کودکان بزرگتر (اغلب در سال‎های میانی یا پایانی نوجوانی) حقوق را برمبنای اصول انتزاعی توجیه می‎کنند. هم‌چنین او متوجه شد که اکثر کودکان بزرگتر (کلاس هفتم) به ندرت در استدلال‏های خود در خصوص حق‎ها بر اصول یا مفاهیم انتزاعی تکیه می‎کنند. نتایج مطالعه ملتون در خصوص پیشرفت سه مرحله‏ای استدلال کودکان در خصوص حق‎ها در چندین مطالعه دیگر در فرهنگ‏ها و کشورهای متفاوتی مانند نروژ، استونیا و آفریقای جنویی نیز تأیید شد.

بر خلاف یافته‌های ملتون، هلویگ در مطالعه‌ای در خصوص دیدگاه‌های کودکان ۶، ۱۰و ۱۲ ساله دریافت که توانایی تفکر انتزاعی در کودکان معمولاً در اوایل دوره میانی کودکی پدید می‌آید. در این مطالعه، اکثر کودکان ۶و ۱۰ساله، آزادی بیان و مذهب را برای کودکان و بزرگسالان تأیید کرده و محدودیت‎هایی را که از سوی خانواده، مدرسه یا حکومت در خصوص این حقوق اعمال می شود، سوء استفاده از قدرت دانسته‎اند. بنابراین به نظر می‌رسد چنین مفاهیمی تا ده سالگی به خوبی در ذهن کودکان القا می‌شوند.

در این زمینه، شایان ذکر است که ادبیات تحقیق به ندرت بر روی درک نادرست کودکان از حقوق کودک تمرکز داشته است. در گفتمان رایج، این ادراکات نادرست اغلب به عنوان درک حق‎ها به عنوان استحقاق دریافت هرآنچه می‎خواهم و یا هرآنچه بزرگترها تصمیم می‌گیرند به من بدهند تعریف می‌شوند.

هم‎چنین هرچند بلوغ عامل مهمی در درک کودکان از حق‎ها است اما در استدلال کودکان در خصوص خودفرمانروایی (حقوق مربوط به تعیین سرنوشت خود) تأثیر بیشتری دارد تا استدلال آنها در خصوص استحقاق‌ها (حقوق مربوط به بقا).

گرایش‌های مربوط به اقتضائات حمایت از حقوق کودکان و اهمیت برخی از حقوق نسبت به برخی دیگر به زمینه‎های اجتماعی و فرهنگی بستگی دارد. طبقه اجتماعی عامل تعیین‌کننده مهمی در ادراک‎ها و گرایش‎های کودکان نسبت به حقوق‌شان دانسته شده است به عنوان مثال گفته می‌شود کودکان خانواده‌های محروم نسبت به کودکان خانواده‌های برخوردارتر که نیازهای روزمره‎شان برآورده می‌شود استدلال‌های ناسنجیده‎تری در خصوص حق‎ها ارائه می‌دهند.

نقش فرهنگ و زمینه‌های اجتماعی- سیاسی
هلویگ و توریل بررسی کاملی در ادبیات موجود در خصوص دیدگاه کودکان در مورد آزادی‎های مدنی، خودفرمانروایی و دموکراسی در فرهنگ‏ها انجام داده و مطالعه مفصلی ارائه کرده‏اند که نشان می‎دهد کودکان در موقعیت‎های بسیاری بر حقوق و تصمیم‌گیری خودفرمانروایانه خود تصریح می‎کنند. به علاوه قضاوتهای کودکان در مورد آزادی‌های مدنی، خودفرمانروایی و دموکراسی از لحاظ زمینه فرهنگی و نیز سطح بلوغ متفاوت است. به عنوان مثال در جوامع غربی حتی کودکان کم‌سال ادراکاتی در مورد حقوق و آزادیهای مدنی دارند و در میان ساختارهای اجتماعی متنوع ساختار دموکراتیک را ترجیح می‎دهند در حالیکه مطالعات در جوامع غیرغربی نشان دهنده این امر است که این ادراکات در دوره‏های دیرتری در کودکان شکل می‎گیرد.

نف و هلویگ استدلال کودکان را درباره حق‌ها و مرجع اقتدار در چهارفرهنگ چین، هند، کانادا و ایالت متحده بررسی کرده‎اند. کانادا و ایالت متحده اصولاً متمایل به حقوق فردی و خودفرمانروایی دانسته می‌شوند، در حالی که چین و هند متمایل به اطاعت از مرجع اقتدار. اما نف و هلویگ دریافتند که استدلال اجتماعی کودکان حتی اگر از لحاظ فرهنگی متمایز باشد ضرورتاً از گرایش فرهنگی عمومی(به عنوان مثال فردگرایانه در مقابل جمع گرایانه) تبعیت نمی‌کند. بلکه عوامل دیگری (مانند باورهای مربوط به منشأ زیستی، اجتماعی یا الهی قدرت) بر استدلال کودکان در خصوص حق‎ها تأثیرگذارند. بنابراین، این مؤلفین پیشنهاد می‎کنند که برای بررسی تأثیر رویه‎های فرهنگی معین بر استدلال اجتماعی کودکان در خصوص حق‎ها و خودفرمانروایی، پژوهش باید فراتر از تمایلات فرهنگی فراگیر مانند فردگرایی و جمع‌گرایی حرکت کند. هم‌چنین آنان بر این نکته تأکید می‌کنند که این ادراکات به وسیله تمایلات فرهنگی که صرفاً به افراد منتقل شده‎اند تعریف نمی شوند،‌ بلکه بیانگر ویژگی‌های مشترک زندگی اجتماعی، استدلال و تجربه هستند که همگی باید در یک مدل ساختگرای رشد و شناخت اجتماعی در نظر گرفته شوند.

بورنشتد، فریمن و اسمیت (۱۹۸۱) در پژوهشی در مورد تقسیم قدرت میان والدین و کودکان به وجود تفاوت‎های قومی و مذهبی در گرایش پاسخ‌دهندگان نسبت به جانبداری از دیدگاه کودک‌محور یا بزرگسال‎محور پی‎بردند. آمریکائی‌های انگلیسی‌تبار و آسیایی‌تبار بیشتر از آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار و اسپانیایی‌تبار، و نیز یهودها ولاادری‌ها بیشتر از کاتولیک‌ها و پروتستان‎ها متمایل به دیدگاه کودک‎محور بودند. اگرچه این پژوهش به طور خاص در مورد دیدگاه‎های مربوط به حقوق کودک نبود (مسائل مربوط به اقدامات دولتی را شامل نمی‎شد)، اما یافته‌های پژوهش، نظریه اصلی مؤلفین را مبنی بر اینکه «دیدگاه‏های مربوط به حقوق کودک ریشه در نگرش‎های کلی‌تر لیبرال – محافظه‌کار دارد»، به طور کامل مورد تأیید قرار داد.

در خصوص مسئله حقوق کودکان، پژوهشهای تطبیقی مختلف نشان می‌دهند که فرهنگ مسلط بر گرایش‌های مربوط به حقوق کودک حتی در میان کودکان مدرسه ابتدایی تأثیر می‌گذارد. در حالی که پژوهش در چند فرهنگ مختلف (آمریکا، نروژ و آفریقای جنوبی) نشان‎دهند مراحل رشد مشترکی در استدلال کودکان در خصوص حق‌ها است اما مطالعات انجام شده بر روی کودکان در آمریکا، آفریقای جنوبی، کانادا و سوییس بر وجود برخی تفاوت‌های فرهنگی جالب در نگرش‌های کودکان در مورد حقوق خود و اهمیت/اصالت مفهوم حقوق کودک دلالت دارند. برای مثال در پاسخ به این پرسش باز که «کودکان دارای چه حق‌هایی هستند؟» کودکان نروژی بیشتر در حق‌های مربوط به بقا (حقوق و حمایت‎های خاص کودکان مانند حق بر مراقبت بهداشتی رایگان، خانه امن، آرامش و پوشاک) را طرح می‌کردند در حالی که کودکان استونیایی و آمریکایی بر تعیین سرنوشت خود (حق تصمیم گرفتن، انجام کارها یا حق بیان دیدگاه‌ها و احساسات خود) تأکید می‌کردند. در مطالعه مشابهی بر روی کودکان کانادایی، مشاهده شد حقوق مربوط به بقا اهمیت کمتری نسبت به تعیین سرنوشت خود داشتند، البته نه به میزانی که در میان کودکان آمریکایی موجود است.

حتی تفاوت‎های نسبتاً ظریف در موقعیت‎های اجتماعی – سیاسی مانند تفاوت‌ میان کودکان آمریکایی و کانادایی در تأکید کودکان بر خودفرمانروایی فردی منعکس است. تمام این مطالعات در خصوص جوامعی هستند که مسیحیت در آنها غالب بوده و بیشترین تأکید بر فرهنگ‌های غربی است. حتی استونی به عنوان جمهوری شوروی سابق دارای سابقه مذهبی لوتری است (اگرچه اکنون اغلب اسکاندیناویایی‌ها سکولار هستند) و در نگرش‌های سیاسی و فرهنگی غربی؛ نگرشی که در دهه ۱۹۹۰پس از پایان اشغال شوروی به سرعت اهمیت یافت.

برخی مطالعات جدید به فرهنگ‌های غیرغربی که تنها تحت تسلط مسیحیت نیستند پرداخته‌اند، از جمله مطالعه پینز (۱۹۹۷) بر روی کودکان آفریقایی، انگلیسی و سوتو زبان در آفریقای جنوبی.

پینز نتیجه گرفت که ادراک کودکان آفریقایی، انگلیسی و سوتو زبان در مورد حقوق خود بیش از آن که ناهمخوان باشد مشابه است. در هر حال، دو عامل اصلی مؤثر بر تفاوت‌های موجود دانسته شد: اول، احترام به شخصیت‌های دارای اقتدار از سوی کودکان آفریقایی و سوتو زبان؛ دوم، معنای فرهنگی دنیای بزرگسالان و به ویژه سنی که کودکان با گذر از آن در گروه‎های مختلف جدی گرفته می‎شدند. به عبارت دیگر، احترام به بزرگسالان و معنای فرهنگی بزرگسالی دو عاملی است که نقش اصلی را شکل‌گیری ادراک کودکان از حق‌های خود دارد.

مطالعه دیگری چهار نسل (نوجوانان، مادرا ن جوان، مادران بزرگسال و مادربزرگ‌ها) از یهودیان و مسلمانان ساکن اسرائیل و مناطق فلسطینی را مقایسه کرده است. یافته‎های این مطالعه نشان می‌دهد که در بیشتر موارد، نوجوانان یهودی نسبت به نوجوانان فلسطینی اسرائیل و نوجوانان فلسطینی دولت فلسطینی دارای ظرفیت بالاتری در حمایت از حقوق کودکان هستند. دو گروه اخیر از لحاظ پذیرش حقوق کودک همانند یکدیگر بودند، اما این روند در خصوص همه حقوق بررسی شده در این مطالعه پایدار نبود. به عنوان مثال در خصوص حمایت کلی از مفهوم حقوق کودک، نوجوانان اهل دولت فلسطین به نوجوانان یهودی شباهت بیشتری داشتند تا نوجوانان فلسطینیِ اهل اسرائیل. هم‌چنین، هر سه گروه در موافقت نسبتاً پایین با ایده دادن حق‎هایی به کودکان در مسائل دولتی مشابه بودند.

افزون بر این، در جوامع سنتی‌تر اهمیت مطالعه ادراکات کودکان از حق‎هایشان به دلیل تغییرات پیوسته در نظم اجتماعی مانند ماهیت اختیار والدین و سبک‎های متناظر والدینی تقویت می‌شود. این تغییرات در خانواده نگرش‎ها نسبت به حقوق کودکان را تحت تأثیر قرار می‎دهد.

بدین ترتیب، ادبیات اندک موجود بر این نظریه دلالت دارد که کودکان در جوامع غربی‌تر، کم‌ترسنتی و کم‌تر اقتدارگرا درک انتزاعی خود را از حقوق کودک سریع‌تر بسط داده و ظرفیت‎های بیشتری در حمایت از این حقوق نشان می‎دهند. در مطالعه حاضر نیز، این نظریه ما را به این فرضیه سوق می‎دهد که دانش‌آموزان یهودی نسبت به همتایان عرب خود بیشتر حامی حقوق کودک هستند.

نقش خاص مذهب
پژوهش‌های انجام شده در خصوص مشارکت کودکان در زندگی مذهبی و اهمیت رو به رشد آن بسیار پراکنده است. ادبیات موجود نیز امپرسیونیستی یا مبتنی بر نمونه‌های بسیار تحریف‎شده راحت‌طلبی آمریکایی بوده و یا دارای هر دو ویژگی هستند. بنابراین جامعه‌شناسان علی‌رغم اذعان به اهمیت زندگی مذهبی، درباره معنای تجربه چنین زندگی‌ای برای کودکان، حرف‎های اندکی دارند. نگرش‌های مربوط به حقوق کودکان به طور خاص ممکن است تحت تأثیر عقاید مذهبی مرتبط با شأن بشری (مانند این باور که انسان به صورت خداوند آفریده شده‎است)و طبیعت کودکی باشد. علاوه بر این، مؤسسات مذهبی از لحاظ مشارکت بالاتری که به کودکان اعطا می‌شود – برای مثال از کودکان گروه همسرایان گرفته تا دستیار کشیش، رهبر گروه جوانان و شورای کلیسا- و نیز وجود مناسک گذاری که به لحاظ فرهنگی مورد احترام قرار دارد از سایر زمینه‎های اجتماع متمایز هستند.

بدین ترتیب، پژوهش تجربی اهمیت مذهب در جامعه‎پذیری دموکراتیک و رشد هویت شخصی را تأیید می‌کند و در نتیجه نشان‌دهنده ضرورت مطالعه تطبیقی دقیق‌تر است. برای مثال، مطالعه‌ای در جنوب غربی آمریکا نشان می‌دهد که دانش آموزانی که مدارس مذهبی بنیادگرا تحصیل می‌کنند در کسب ارزش‎های دموکراتیک نسبت به هم‎سالان خود در مدارس عمومی نسبتاً کندتر هستند، اگرچه در نهایت این ارزش‎ها را کسب می‎کنند البته به استثنای مدارا در برابر سبک‎های زندگی غیرسنتی. بر اساس نتایج یک مطالعه طولی، تعصب مذهبی در میان دانش‌آموزان دبیرستان‎های عمومی در حومه بوستون، با ادغام اجتماعی و اجتناب از اعتیاد به مواد مخدر مرتبط بوده است. در مجموع می‌توان گفت مطالعات انجام شده در خصوص تأثیر مذهب بر درک کودکان از حقوق خود اندک و نامتجانس است. علاوه بر این، مطالعات مذکور در خصوص جوامع غیرمسیحی مانند جوامع مسلمان و یهودی بسیار کم انجام شده است.

همانطور که مقدمه موجز این مقاله نشان می‏دهد، اهمیت و توجه جهانی به حقوق کودک مستلزم بررسی دیدگاه کودکان در مورد حقوق‌شان است. شکاف قابل توجهی در فهم ما از دیدگاه و درک کودکان نسبت به حقوق‌شان وجود دارد، از این رو لازم است که به طور خاص تأثیر فرهنگ، دین و قومیت بر درک کودکان از حقوق‌شان مورد مطالعه قرار گیرد. در این زمینه، مطالعاتی که در خصوص فرهنگ‌های غیرغربی و غیرمسیحی انجام می‌شود و نیز مطالعات در خصوص فرهنگ‎های مسیحی کمترمسلط اهمیت ویژه‎ای دارند. همچنین لازم است مفاهیم وابسته به فرهنگ نیز بررسی شود، چرا که برای مثال در مطالعات نشان داده شده است که مذهب و باورهای مربوط به منشأ قدرت و اقتدار، نقش میانجی را در شکل‌گیری درک کودکان از حق‎ها و خودفرمانروایی دارند. مطالعات دیگر نیز نشان داده‎اند که اقتدار والدین در شکل‎گیری درک کودکان از حقوق‎شان یک عامل پیش‌بینی‌کننده است و می‌تواند یک متغیر واسطه باشد. شیوه‌های تربیتی نیز که در میان فرهنگ‎‌ها متفاوت هستند ممکن است در شکل‌گیری درک و گرایش کودکان نسبت به حقوق خود چنین نقشی داشته باشند.

پژوهش حاضر بر نقش ملیت و مذهب در شکل‌گیری و بسط مفهوم حقوق کودک در میان نوجوانان ۱۲ تا ۱۴ ساله می‌پردازد. با توجه به ادبیات موجود که گزارش مختصری از آن ارائه شد، در پژوهش حاضر به این پرسش می‌پردازیم که آیا دینداری و داشتن زمینه مذهبی با درک نوجوانان از حقوق کودک همبستگی دارد یا خیر. در این مطالعه، با پرداختن به نقش عامل ملیت در درک نوجوانان از حقوق خود، بیشتر سعی در بررسی زمینه اجتماعی-سیاسی داشته‎ایم.

دفتر کودکی