
مادر امیرحسین رحیمی، نوجوان ۱۵ ساله بازداشتی:
وکیل تسخیری با من حرف نمیزند و با تندی برخورد میکند
۲۳ آذر ۱۴۰۱
مادر امیرحسین رحیمی، نوجوان ۱۵ ساله معترض بازداشتی میگوید: «وکیل تسخیری پسرم، در پاسخ به تلفنهای من، میگوید نمیدانم درباره کدام پرونده صحبت میکنی و نمیگوید از پسرم در دادگاه چه دفاعیاتی داشته است.»
او در گفتگو با روزنامه اعتماد گفته است:به زحمت شماره تلفن وکیل را پیدا کردم وتماس گرفتم، آقای وکیل گفت: «خانم من نمیدانم درباره کدام پرونده صحبت میکنید؟ پروندههای من زیاد است. هرچه که لازم بوده، من احتمالا نوشتهام. گفتم: آقا شما وجدان داری، میخواهم بدانم چه دفاعی از بچه من کردهای؟به من جواب داده، خانوم من بیشتر از این نمیتوانم با تو صحبت
کنم»
برای پسرم ۵۰۰ تومان وثیقه بریدند که ما نتوانستیم تهیه کنیم
مادر امیرحسین درباره بازداشت فرزندش توضیح داده است: «امیرحسین 15سال دارد. 21مهرماه در فردیس کرج بازداشت شد. یک هفته از او بیخبر بودیم و هر جا که مراجعه میکردیم اسمی از او نبود. بعد از یک هفته هم به کانون اصلاح تربیت زندان کچویی منتقل شد. دو ماه است در این زندان حضور دارد. پرونده امیرحسین در بازپرسی شعبه 8دادسرای عمومی کرج بود، قاضی برایش ۵۰۰ میلیون تومان وثیقه برید که ما نتوانستم این مبلغ را تهیه کنیم. هر چقدر هم التماس کردیم که این رقم را به کفالت بدل کنند، بازپرس قبول نکرد. هر اندازه تلاش کردیم با شرایط سادهتری- مثلا فیش حقوقی- اجازه داده شود امیرحسین تا زمان دادگاه بیرون بیاید، باز هم اجازه ندادند. گفتند اتهامات سنگینی به او وارد شده و نمیتوانند تخفیفی بدهند. آنجا هم بازپرسی و بازجویی شد و نهایتا قرار نهاییاش صادر شد و به دادگاه انقلاب شعبه یک کرج ارسال شد. امروز هم (سهشنبه) قرار بود بازپرسی امیرحسین توسط قاضی آصفالحسینی انجام شود.»
چند ساچمه در سر، گردن و سینه و شکم پسرم باقی مانده و احتمال دارد عفونت کند
مادر امیرحسین رحیمی درباره نحوه بازداشت پسرش توضیح میدهد: «امیرحسین صبحها به مدرسه میرفت و بعدازظهرها در دفتر املاک کار میکرد. روز دستگیری هم توسط نهادهای مسوول به مغازهای که امیرحسین آنجا کار میکرد، اعلام شد که باید ساعت 18 و نیم بسته باشند. امیرحسین به من زنگ زد که مامان اینجا خیلی شلوغ است، بیا دنبالم. بچهام نگران بود و از شلوغی میترسید. به سمت مغازه رفتم، متوجه شدم که از فلکه سوم فردیس به بالا اجازه تردد به تاکسیها و خودروها داده نمیشود. من بین فلکههای سوم و چهارم ایستادم تا امیرحسین از فلکه دوم به من برسد. خیابان شلوغ بود و ماموران همه جا حضور داشتند. فاصله من با امیرحسین 2الی 3دقیقه بود. امیرحسین بستنی میخرد و به سمت من حرکت میکند. خودش میگوید، ناگهان ماموران برخوردهای تند را آغاز میکنند و دستگیریها آغاز میشود… امیرحسین میترسد و در یک فرصت مناسب فرار میکند. ماموران با ساچمه او را میزنند. من هم چند متر پایینتر منتظر فرزندم ایستاده بودم. به او زنگ میزدم، اما جواب نمیداد. دلشوره امانم را بریده بود، یکی از تماسهایم را جواب داد، از او پرسیدم کجایی مامان؟ گفت: فلکه چهارم، تعجب کردم، چون من هم فلکه چهارم بودم. بعدا فهمیدم، امیرحسین را به مسجد فلکه چهارم بردند. یکی از تماسها را پاسخ داد و یکی از ماموران به من گفت برای بردن بچهات بیا اداره امنیت. ما همه کلانتریها و نهادهای امنیتی را گشتیم، هیچ اسمی از این بچه نبود تا یک هفته. اینکه در این یک هفته چه بر سر این پسر 15ساله رفته است، خودش داستان دیگری است. »
مادر این نوجوان بازداشتی نگران سلامت فرزندش است و گفته است: «امروز که ملاقات کابینی داشتم، امیرحسین گفت در سینه و شکم، سر و گردنم احساس درد دارم. یک ساچمه در سر، یک ساچمه در گردن و چندین ساچمه هم در سینه و شکمش باقی مانده است. این ساچمهها ممکن است عفونت کنند و مشکلات جسمی خطرناک برای امیرحسین ایجاد شود. امیرحسین میگفت که احساس میکند، ساچمه داخل سرش، حرکت کرده و جابهجا شده است. میگفت، به بهداری کانون گفته است او را به بیمارستان مدنی کرج ببرند و این ساچمهها را در آورند. از وقتی که امیرحسین این حرفها را زده تا همین الان، دلشوره امانم را بریده، نمیدانم باید چه کار کنم، تورو خدا مسوولان به سلامتی این بچه رسیدگی کنند.»